چرا بچه ها برای تعطیلی مدرسه لحظه شماری می کنند؟
تناقض در جامعه پذيري بچهها
با رسيدن به سن 7 سالگي به دنياي جديدي به نام مدرسه وارد ميشوند. مدرسه اولين قدم و مرحله پيوند كودك با جامعه است كه نقش اساسي در تكوين روند اجتماعي شدن (socialization) آنها دارد. كودك با ورود به مدرسه، حوزه ارتباطي جديدي را تجربه ميكند كه با دنياي خانوادهاي كه در آن به دنيا آمده و سالهاي اوليه زندگي خود را در آن گذرانده بسيار متفاوت است.
روانشناسان اجتماعي معتقدند: با توجه به اينكه آموزشهاي دوران كودكي عموما آموزشهاي نرم و منعطفي است در برابر آموزشهاي مدرسهاي كه غالبا آموزشهاي سخت و غيرقابل انعطاف است، دچار چالش و مشكل ميشود. كودكان در مدارس مجبورند بيشتر به گفتههاي معلمها گوش داده و از گفتههاي آنها اطاعت كنند، در حالي كه كودكان امروز در خانهها با توجه به گسترش فرهنگ فرزندسالاري كمتر در قالبهاي اطاعتپذيري و فرهنگ تابعيت هويت ميپذيرند. بنابراين شايد اولين عامل اساسي عدمعلاقه دانشآموزان به مدرسه ريشه در تعارض ميان اين دو مدل متفاوت اجتماعي شدن آنها داشته باشد.
در كشورهايي كه شيوههاي آموزش دستوري وجود دارد يعني معلم در كلاس درس نقش عمده و اساسي ايفا ميكند و همه چيز در قالب تكاليف درسي از طريق معلمها به بچهها منتقل ميشود، طبيعتا در روحيه دانشآموز احساس سرخوردگي و عدمعلاقه را ايجاد ميكند. بهطور كلي اين يك خاصيت و ويژگي اساسي روحي هر فرد است كه هر كنش يا عملي كه علايق و عواطف او را تحتتأثير قرار دهد با آن به مقابله و عكس العمل برميخيزد، اما چون ترويج روحيه لطافت و مهرورزي، تجربهاي است كه نياز به دروني شدن در فرهنگ آموزش يك كشور دارد، بنابراين به صرف آموزش معلمان و يادآوري اين نكته كه مهر و عطوفت را آنها بايد در رفتار و كنشهاي خود با دانشآموزان سرلوحه خود قرار دهند، نميتوان نظام آموزشي را از حالت سخت خارج ساخته و به حالت نرم مبدل كرد.
زنگ مدرسه، زنگ شادي
هنوز هم وقتي صداي زنگ مدرسه به صدا درميآيد، اين شور و هيجان و شادي است كه در ميان بچهها تكثير ميشود. شايد همواره با اين سؤال مواجه شده باشيد كه چرا وقتي صداي زنگ مدرسه به صدا در ميآيد و پايان ساعت درس و كلاس اعلام ميشود، بچهها با جيغ زدن و فرياد كلاسها را ترك ميكنند. اخيرا براي پاسخگويي به اين سؤال تحقيقاتي انجام گرفت كه اشاره به آن جالب توجه است. در اين آزمايش كه روي 10 مدرسه در شهر تهران انجام گرفت، نتايج به دست آمده نشان داد كه بچهها از فضاي نهاد مدرسه بسيار فاصله گرفتهاند و يك شكاف بين نهاد آموزش و دانشآموزان ايجاد شده است.
روند اين تحقيق به اين صورت دنبال شد كه صداي جيغ زدن بچهها بعد از پايان ساعات درس و نواخته شدن زنگ خروج روي چند CD ضبط شد و مورد تجزيه و تحليل روانشناختي قرار گرفت. در نهايت نتايج نشان داد كه جيغ و فرياد بچهها سه موضوع اصلي را اعلام ميكند.
بچهها ميگويند:
الف) ما را رها كنيد، ما رهايي را دوست داريم.
ب) ما عاشق طبيعت، كيهان و هستي هستيم و هر چيزي كه بين ما و طبيعت فاصله بيندازد ما آن را نميپذيريم.
پ) ما نسبت به آموزش در مدارس انتقاد داريم.
تجربه نشان داده كه هر وقت روحيه و احساس دروني دانشآموزان را در اولويت توجههاي خود قرار ندهيم و به صداي آنها گوش نكنيم آنها از ما فاصله گرفته و ممكن است در تعامل و برخورد با ما عكس العمل نشان دهند. اين موضوع نيز ميتواند تا حدي به اين اصل مرتبط شود كه بچهها در دوره كودكي به ويژگيهاي دروني شخصيتيشان توجه بيشتري شده و اين موضوع در نظام آموزش به فراموشي سپرده ميشود.
احساس تعلق به مدرسه
در ژاپن توجه به احساس تعلق به مكاني به نام مدرسه زياد است. يك معلم ژاپني ميگويد: دانشآموزان براي يادگيري به مدرسه نميآيند. آنها براي ديدار با دوستانشان به مدرسه ميآيند، بنابراين من بيشترين تلاش خود را براي كمك به دانشآموزان در پيدا كردن دوست صرف ميكنم. وقتي دانشآموزي در يادگيري كند است تلاش ميكنم كه او با گروههاي مختلفي از دانشآموزان ارتباط دوستانه برقرار كند و از آن لذت ببرد.
بنابراين اگر احساس لذت از محيط را يك اصل اساسي آموزش تلقي كنيم و توجه خود را معطوف به اين ويژگي مهم روحي دانشآموزان كنيم، ميتوان اميدوار بود كه بچهها به مدرسه علاقه بيشتري پيدا كنند. بچهها به مدرسه ميآيند تا با دوستان جديدي آشنا شده و روح همدلي و همراهي با آنها را پيدا كنند. ما نبايد فرصت تجربه پذيري عاطفي كودكان را با روشهاي سخت و غيرمنعطف و اولويت بخشي به آموزشهاي غيرمانوس، تخريب كنيم. بچهها بايد از لحظهاي كه وارد مدرسه ميشوند، احساس صميميت و شور و شوق را نسبت به محيط آموزش داشته باشند. هدف اصلي آموزش و پرورش، ايجاد درك مناسب فرد از خود، توجه به رشد روحي و عاطفي و رشد انسانهايي همنوا با جامعه عشق محور است.
در سالهاي اخير نتايج تحقيقات حاكي از اين است كه بچهها در محيط بيرون از مدرسه بهتر ميتوانند نكات و مسائل آموزشي را فرا بگيرند. بر همين اساس در ژاپن و آلمان بچهها را به دلايل و بهانههاي گوناگون به طبيعت برده و يا در مسافرتهاي دسته جمعي به گسترش روحيه عشق ورزي و نزديكي ميان معلمها و دانشآموزان كمك ميكنند.
بچهها بايد از روزمرگيها رها شوند تا بتوانند حرفها و ايدههاي نو داشته باشند. در فضاي باز و ايجاد بستر مناسب گفتماني ميان معلم با دانشآموز و دانشآموز با همكلاسيها، نيازها، روياها و آرزوهاي كودكان به بيرون تجلي يافته و عرصهاي براي ساختن شهرونداني متفاوت پديد ميآيد.
از ياد نبريم كه همچنان نظام آموزشي و معلم و اولياي مدرسه نميتوانند به عقدهها، سرخوردگيها و ناكاميهاي شخصيتي دانش آموزان پاسخ مناسبي دهند. در چنين فضايي بچهها، مدرسه را در قلب و روحشان دوست نخواهند داشت و به آن دل نميدهند. فراموش نكنيم كه ارتباطات گسترده از هر برنامه آموزشي مهمتر است.
http://www.zibaweb.com
با رسيدن به سن 7 سالگي به دنياي جديدي به نام مدرسه وارد ميشوند. مدرسه اولين قدم و مرحله پيوند كودك با جامعه است كه نقش اساسي در تكوين روند اجتماعي شدن (socialization) آنها دارد. كودك با ورود به مدرسه، حوزه ارتباطي جديدي را تجربه ميكند كه با دنياي خانوادهاي كه در آن به دنيا آمده و سالهاي اوليه زندگي خود را در آن گذرانده بسيار متفاوت است.
روانشناسان اجتماعي معتقدند: با توجه به اينكه آموزشهاي دوران كودكي عموما آموزشهاي نرم و منعطفي است در برابر آموزشهاي مدرسهاي كه غالبا آموزشهاي سخت و غيرقابل انعطاف است، دچار چالش و مشكل ميشود. كودكان در مدارس مجبورند بيشتر به گفتههاي معلمها گوش داده و از گفتههاي آنها اطاعت كنند، در حالي كه كودكان امروز در خانهها با توجه به گسترش فرهنگ فرزندسالاري كمتر در قالبهاي اطاعتپذيري و فرهنگ تابعيت هويت ميپذيرند. بنابراين شايد اولين عامل اساسي عدمعلاقه دانشآموزان به مدرسه ريشه در تعارض ميان اين دو مدل متفاوت اجتماعي شدن آنها داشته باشد.
در كشورهايي كه شيوههاي آموزش دستوري وجود دارد يعني معلم در كلاس درس نقش عمده و اساسي ايفا ميكند و همه چيز در قالب تكاليف درسي از طريق معلمها به بچهها منتقل ميشود، طبيعتا در روحيه دانشآموز احساس سرخوردگي و عدمعلاقه را ايجاد ميكند. بهطور كلي اين يك خاصيت و ويژگي اساسي روحي هر فرد است كه هر كنش يا عملي كه علايق و عواطف او را تحتتأثير قرار دهد با آن به مقابله و عكس العمل برميخيزد، اما چون ترويج روحيه لطافت و مهرورزي، تجربهاي است كه نياز به دروني شدن در فرهنگ آموزش يك كشور دارد، بنابراين به صرف آموزش معلمان و يادآوري اين نكته كه مهر و عطوفت را آنها بايد در رفتار و كنشهاي خود با دانشآموزان سرلوحه خود قرار دهند، نميتوان نظام آموزشي را از حالت سخت خارج ساخته و به حالت نرم مبدل كرد.
زنگ مدرسه، زنگ شادي
هنوز هم وقتي صداي زنگ مدرسه به صدا درميآيد، اين شور و هيجان و شادي است كه در ميان بچهها تكثير ميشود. شايد همواره با اين سؤال مواجه شده باشيد كه چرا وقتي صداي زنگ مدرسه به صدا در ميآيد و پايان ساعت درس و كلاس اعلام ميشود، بچهها با جيغ زدن و فرياد كلاسها را ترك ميكنند. اخيرا براي پاسخگويي به اين سؤال تحقيقاتي انجام گرفت كه اشاره به آن جالب توجه است. در اين آزمايش كه روي 10 مدرسه در شهر تهران انجام گرفت، نتايج به دست آمده نشان داد كه بچهها از فضاي نهاد مدرسه بسيار فاصله گرفتهاند و يك شكاف بين نهاد آموزش و دانشآموزان ايجاد شده است.
روند اين تحقيق به اين صورت دنبال شد كه صداي جيغ زدن بچهها بعد از پايان ساعات درس و نواخته شدن زنگ خروج روي چند CD ضبط شد و مورد تجزيه و تحليل روانشناختي قرار گرفت. در نهايت نتايج نشان داد كه جيغ و فرياد بچهها سه موضوع اصلي را اعلام ميكند.
بچهها ميگويند:
الف) ما را رها كنيد، ما رهايي را دوست داريم.
ب) ما عاشق طبيعت، كيهان و هستي هستيم و هر چيزي كه بين ما و طبيعت فاصله بيندازد ما آن را نميپذيريم.
پ) ما نسبت به آموزش در مدارس انتقاد داريم.
تجربه نشان داده كه هر وقت روحيه و احساس دروني دانشآموزان را در اولويت توجههاي خود قرار ندهيم و به صداي آنها گوش نكنيم آنها از ما فاصله گرفته و ممكن است در تعامل و برخورد با ما عكس العمل نشان دهند. اين موضوع نيز ميتواند تا حدي به اين اصل مرتبط شود كه بچهها در دوره كودكي به ويژگيهاي دروني شخصيتيشان توجه بيشتري شده و اين موضوع در نظام آموزش به فراموشي سپرده ميشود.
احساس تعلق به مدرسه
در ژاپن توجه به احساس تعلق به مكاني به نام مدرسه زياد است. يك معلم ژاپني ميگويد: دانشآموزان براي يادگيري به مدرسه نميآيند. آنها براي ديدار با دوستانشان به مدرسه ميآيند، بنابراين من بيشترين تلاش خود را براي كمك به دانشآموزان در پيدا كردن دوست صرف ميكنم. وقتي دانشآموزي در يادگيري كند است تلاش ميكنم كه او با گروههاي مختلفي از دانشآموزان ارتباط دوستانه برقرار كند و از آن لذت ببرد.
بنابراين اگر احساس لذت از محيط را يك اصل اساسي آموزش تلقي كنيم و توجه خود را معطوف به اين ويژگي مهم روحي دانشآموزان كنيم، ميتوان اميدوار بود كه بچهها به مدرسه علاقه بيشتري پيدا كنند. بچهها به مدرسه ميآيند تا با دوستان جديدي آشنا شده و روح همدلي و همراهي با آنها را پيدا كنند. ما نبايد فرصت تجربه پذيري عاطفي كودكان را با روشهاي سخت و غيرمنعطف و اولويت بخشي به آموزشهاي غيرمانوس، تخريب كنيم. بچهها بايد از لحظهاي كه وارد مدرسه ميشوند، احساس صميميت و شور و شوق را نسبت به محيط آموزش داشته باشند. هدف اصلي آموزش و پرورش، ايجاد درك مناسب فرد از خود، توجه به رشد روحي و عاطفي و رشد انسانهايي همنوا با جامعه عشق محور است.
در سالهاي اخير نتايج تحقيقات حاكي از اين است كه بچهها در محيط بيرون از مدرسه بهتر ميتوانند نكات و مسائل آموزشي را فرا بگيرند. بر همين اساس در ژاپن و آلمان بچهها را به دلايل و بهانههاي گوناگون به طبيعت برده و يا در مسافرتهاي دسته جمعي به گسترش روحيه عشق ورزي و نزديكي ميان معلمها و دانشآموزان كمك ميكنند.
بچهها بايد از روزمرگيها رها شوند تا بتوانند حرفها و ايدههاي نو داشته باشند. در فضاي باز و ايجاد بستر مناسب گفتماني ميان معلم با دانشآموز و دانشآموز با همكلاسيها، نيازها، روياها و آرزوهاي كودكان به بيرون تجلي يافته و عرصهاي براي ساختن شهرونداني متفاوت پديد ميآيد.
از ياد نبريم كه همچنان نظام آموزشي و معلم و اولياي مدرسه نميتوانند به عقدهها، سرخوردگيها و ناكاميهاي شخصيتي دانش آموزان پاسخ مناسبي دهند. در چنين فضايي بچهها، مدرسه را در قلب و روحشان دوست نخواهند داشت و به آن دل نميدهند. فراموش نكنيم كه ارتباطات گسترده از هر برنامه آموزشي مهمتر است.
http://www.zibaweb.com
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 22:5 توسط ذکائی پور
|
من یک معلمم.